آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
اشعار عاشقانه
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم اگه بگم که قول می دم ... اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فدای اونچشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی برام ماه شبای بی سحر میشی برام ستاره ی راه سفر ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی
ای دوست به جز عشق تو در سر من هوسی نیست
جز نقش تو بر صفحه ی دل نقش کسی نیست
ولنتاینت مبارک عشقم
دلم همچو آسمان،پر از ابرهای بارانیست، ای کاش دلم امشب بگرید،
شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند . عزیزم ولنتان مبارک
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .ولنتاین مبارک
با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بیدارم .
عشق من دست تو یعنی خورشید. گرمی دست تو را کم دارم …
ولنتاینت مبارک گلم
یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : علی بهزاد
خدارو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام
خدارو دوس دارم واسه اینکه حواسش به منه
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد نخواست او به من خسته ی بی گمان برسد شکنجه بیشتر از اینکه پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟؟؟ چه می کنی اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد به آنکه دوست ترش داشته ... به آن برسد رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که ... نه ! نفرین نمی کنم که مباد به او که عاشق او بوده ام زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 4:45 :: نويسنده : علی بهزاد
می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری…
خورشید بتابد یا نتابد شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 4:22 :: نويسنده : علی بهزاد
ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 3:36 :: نويسنده : علی بهزاد
همیشه مهم تو بودی ...... اگه غروری بود برای تو بود ..... اگه احساسی بود باز هم برای تو بود و من قانع به یه نگاه تو بودم ........ نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یه غروب پاییزی توش بود .. یه حس که بهم میگفت باهات نمی مونه ..................... و حالا نمی دونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو ........ دل به کلمات عاشقانت بسپرم یا از کارای نامهربونت دلگیر بشم . می بینی هنوز هم تو برنده این بازی هستی و هنوز دل دیوونه ام نمی خواد مرگ عاطفه ها رو باور کنه. شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 3:31 :: نويسنده : علی بهزاد
دله من بازم گرفته ، تو كه پيشم نمياي ادامه مطلب ... شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 2:7 :: نويسنده : علی بهزاد
مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است .
غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی
خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است
نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان
حلالم کن دارم میرم ...چقدراین لحظه دلگیره
گناهی گردن مانیست ...همش تقصیر تقدیره پرازبغضم پرازگریه ...پرازتلخی وشیرینی چه معصومانه می باری ...چه مظلومانه می ریزم
به خداوندی خدا دوستت دارم خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟ خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : علی بهزاد
1 فروردين 1386برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : علی بهزاد
براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،
صفحه قبل 1 صفحه بعد |
||||||||
|